سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

بریس رو باید 23 ساعت در روز می پوشیدم و فقط زمان حمام رفتن یا ورزش کردن میتونستم بازش کنم.

ورزشی هم که دکتر به من گفته بود انجام بدم به قول دکتر هواپیما بود  به این صورت که پاها به عرض شانه باز بعد دو دست رو  کشیده و از هم بازمیکردم بعداز کمر به سمت چپ و راست خم میشدم . تعداد خاصی تعیین نکرده بود و فقط گفتند که هرچه بیشتر بهتره.

البته بریس پوشیدن من یکم نامنظم بود. برای بعضی از کلاسها اصلا نمی پوشیدم چون وضعیت صندلی های  این کلاسها افتضاح بود و اذیتم میکرد گریه‌آورالبته از حق نگذریم دوستای خوبم زمانهایی که بریس رو پوشیده بودم واقعا به من کمک میکردند. سر اولین امتحان میان ترم که پوشیدمش گردن درد گرفتم چون نمیتونستم روی برگه خم بشم گیج شدمو بعد اون دیگه واسه هیچ امتحانی نپوشیدمش. اگر هم وسیله ایم میفتاد زمین دیگه باید از خیرش میگذشتم چون اوردنش سخت بود . مراقب های دانشگاه هم که میدونید چه جوریند سرت هم بگیری بالا سقفو نگاه کنی از جلسه اخراجت میکنند مدرک داشتن

زمان خواب هم خیلی اذیت میکرد مخصوصا وقتی میخواستم به پهلو بخوابم.

کفش و جوراب پوشیدن هم که واقعا سخت بود و گاهی وقتها واقعا به کمک بقیه نیاز داشتم.

اگر اشتباه بسته میشد به قدری درد میگرفت که عصبی میشدم .

خیلی وقتها حتی نشستن رو هم سخت میکرد البته شاید هم به خاطر صندلی های خیلی استاندارد !!!!! دانشگاه بوده.مشکوکم

امتحان های ترم هم که شروع شد به خاطر اینکه بهم فشار میاورد نمی پوشیدمش بعد از امتحان ها هم که سرد شدم و دیگه خیلی خیلی کم می بستمش.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 5:43 عصر | نویسنده : نیلوفر م | نظرات ()

بعد از دیدن عکس و حرفهای خانم دکتر، توی نت دنبال فوق تخصص خوب در تهران گشتیم و دکتر س. رو پیدا کردیم . از بیمارستانی که توش کار میکرد وقت گرفتیم البته بیمارستان شیوه ی ویزیتش این بود که مثلا روز دوشنبه که دکتر میومد میرفتیم بیمارستان و نوبت میگرفتیم و تلفنی نوبت نمیدادند.

وقتی رفتیم برای ویزیت رفتار دکتر یکم برامون عجیب و خنده دار بود تشخیص این بود که با توجه به 45 درجه بودن انحراف باید عمل کنیم اما به اصرار پدر و مادر تا زمان عمل برای من بریس نوشت که بپوشم گرچه خودشم معتقد بود که فایده ای نداره . خود دکتر هم شرکتی رو که بریس رو درست میکرد رو بهمون معرفی کرد.

پروسه ی قالب گیری بریس خیلی وقت گیر و روی اعصابه چون کل سر تا کمر رو گچ میگیرند.

 بعد از پروسه ی طولانی قالب گیری و مومیایی کردن من  بالاخره بریس من بعد از تعطیلات عید به دستم رسید و پوشیدمش .

پ.ن : به دلیل اینکه نظر شخصی من در باره ی دکتر در این وبلاگ نوشته شده از آوردن نام کامل ایشان خودداری کردم.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 1:14 عصر | نویسنده : نیلوفر م | نظرات ()

 

 همیشه وقتی برای مدت طولانی درس میخوندم کمرم خیلی درد میگرفت ولی اطرافیانم فکر میکردند طبیعیه و من دارم بزرگش میکنم.

راستش اولش منم مثل خیلی های دیگه اصلا اطلاعی از این بیماری نداشتم تا اینکه سال 90 ویژه نامه مجله همشهری داستان رو خوندم توی بخش روایتش داستانی بود  از شخصی که این بیماری  و و البته مشکلاتش رو داشته.( توی پست های بعدی حتما داستانشو میزارم)

بعد از خوندن اون داستان به خودم شک کردم و رفتم و توی ایینه خوب خودمو نگاه کردم و فهمیدم بله منم یه اسکولیزیم. ولی اون موقع آنچنان هم مطمئن نبودم بخاطر همین تصمیم گرفتم بعد از کنکورم یعنی تابستان همون سال برم پیش دکتر به خانوادم هم اطلاع دادم ولی وقتی تابستون شد کلا از یاد هممون رفت بعدش هم  دوباره داشتم کنکور میدادم تا اینکه حدودا یه سال بعدش وقتی دانشجوی ترم دوم بودم دوباره اون جلد از همشهری داستان رو زیر کتابهای دانشگاهیم دیدم و دوباره به فکر اسکولیز افتادمولی این دفعه پیگیر شدم و یه نوبت ازپزشک ارتوپد شهر محل اقامت اون موقعم یعنی کرمانشاه گرفتم . دکتر به من گفت که به حالت رکوع بایستم و یه سری معاینات کرد و گفت تشخیص درست بوده و من اسکولیز دارم بعدشم یه سری عکس رادیوگرافی نوشت و آب پاکی رو ریخت رو دستمون که توی این شهر دکتری که بتونه عمل کنه وجود نداره باید تهران برید . ما هم بعد از اینکه عکس رادیوگرافی رو دیدیم ترسیدیم.

ادامه دارد ...






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 1:3 عصر | نویسنده : نیلوفر م |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.