سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

نامه مربوط به بیمارستان رو باید 6 روز قبل از عمل می بردیم به بیمه تکمیلیمون  (بیمه آتیه سازان حافظ) نشون می دادیم تا معرفینامه برای بیمارستان محب رو بهمون بده و نامه مربوط به پلاتین رو بردیم به همون شرکت که اسمش اریس مهر درمان پویا بود و مسئولش خانم امیدی که اتفاقا همشهریمون بود. هزینه قطعاتی رو که دکتر نوشته بود (البته خودشون گفتند به احتمال زیاد بیشتر از حد نیاز نوشته) 40 میلیون تومان می شد که این مبلغ رو می شد تا دو روز قبل از عمل پرداختش کرد. ما هم پرداختش کردیم و رسید گرفتیم .

 روز شنبه هفته ی عمل رفتیم به بیمه آتیه سازان حافظ (بیمه تکمیلی ) و معرفی نامه رو گرفتیم و دیدیم که تا سقف 10 میلیون تومان از هزینه بیمارستان به عهده ی بیمه تکمیلیه و فقط درصورتی که ما اتاق خصوصی و همراه بخواهیم هزینه به عهده ی خودمونه هزینه پلاتین ها هم بعد از عمل و زمانی که مشخص شد چه مقدار از پلاتین ها مصرف شده بهمون برمی گردونند.یه هفته تا عمل فرصت داشتم و توی این فرصت رفتم و کتابهایی رو که دوست داشتم رو خریدم و جلوی خودمو گرفتم تا روز عمل نخونمشون.

MP3 هم پر از اهنگهای محبوبم کردم و منتظر روز عمل شدم.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 5:46 عصر | نویسنده : نیلوفر م | نظرات ()

درگیر بودن با بریس ادامه داشت تا اینکه ترم تموم شد و بعد اونم که درگیر جابجایی بودیم و توی این مدت که حدودا سه ماهی میشد پیش دکتر نرفتم تا اینکه توی ماه مرداد دوباره رفتن به دکتر رو شروع کردم اول  رفتم پیش دکتر (س) گفت که تغییری نکرده و تنها راه عمل کردن هست. 

برای اطمینان پیدا کردن دنبال دکترهای دیگه گشتیم دومین دکتر دکتر( د ) بود که کلا فقط 

نا امید می کرد ولی خوشبختانه همون اول گفت که بریسی که بستی نه تنها بهتر نمیکنه که بدتر هم میکنه و منو از شر بریس راحت کرد(چقدر هم من می پوشیدمش )ولی خب خداییش ما رو خیلی ترسوند و میگفت که چون ما نمیتونیم ایشون رو موقع عمل به هوش بیاریم تا بعد از عمل نمی تونیم بفهمیم آسیب به نخاع وارد شده یا نه و دیگه اینکه ایشون با توجه به جثه اش نیاز به خون پیدا میکنه و ممکنه که خونی که بهش میزنیم بهش نسازه و مشکل براش پیش بیاد. جالب تر اینکه از روی یه  عکس ثابت سه نفر متفاوت سه درجه متفاوت به من دادن از 38 درجه( نظر دکتر س) و 45 درجه (نظر ارتوپدی که بریس رو قالب گیری کرد)تا 58 (نظر دکتر د)درجه این انحراف توی یه عکس ثابت متغیر بود اخرشم نفهمیدم درجه انحراف من چند بوده.

از مطب بسیار خلوتش !!!!که اومدیم بیرون همون اول توافق کردیم پیش هرکی میریم برای عمل پیش ایشون اصلا نریم به خاطر همین خوشبختانه دکتر بعدی که جستجو کردیم و نوبت گرفتیم دکتر سید حسین وحید طاری بود. از بیمارستان محب که اونجا کار میکردند نوبت گرفتم و رفتیم به کلینیک بیمارستان محب .

همون اول که وارد شدیم دکتر گفت که خب بگو ببینم دختر چیکار کردی با خودت؟

منم شرح دادم که برای چی اومدیم و چه کارایی کردیم ایشون هم رفتن روی تخت نشستن!!!!!!!!!!!! و شونه هامو بررسی کردن و یه آزمایش جالب کردن (انگشت شستمو به صورت قائم به کف دستم گرفتند و راستش نفهمیدم بعدشو ) وگفتند که نرمی استخوان داری و بعدشم به طرز ایستادنم نگاه کردند و گفتند بخاطر نرمی استخوان، استخوان لگن کج شده و به همین دلیل  موقع ایستادن پای راست عقب تر از پای چپه . بعدشم گفتیم که خب باید چیکار کنیم؟ دکتر طاری هم گفتند چاره فقط عمله ما  هم که دیگه مطمئن شدیم فقط عمل چاره سازه گفتیم خب کی ؟ گفتند 30 ام مرداد خوبه؟ ما هم تعجب کردیم که چقدر زود گفتیم باشه ولی کار دیگه ای هم باید برای قبل از عمل بکنیم؟ گفتند بله و  ام آر آی و عکس رادیولوژی برام نوشتند. عکس رادیولوژی این دفعه هم خوابیده بود هم نشسته. خوابیدش به این صورت بود که روی تخت دراز میکشیدم و یه بار به طرف راست تا حداکثر توانم خم میشدم و یه بار هم به سمت چپ. عکس ایستاده هم که خب مثل همیشه بود.بعد این ویزیت من به مامانم گفتم میشه عمل رو بندازیم واسه ی مثلا ششم؟ مامانمم گفت باشه . هفته بعدش رفتیم به بیمارستان جم برای ویزیت بعدی اولش که دکتر تعجب کرد از اینکه چه شکلی  فهمیدیم توی بیمارستان جم هم میشه دکتر رو پیدا کرد من هم گفتم از تو اینترنت (دیگه ناسلامتی دارم میشم مهندس کامپیوتر یه سرچ ساده بلد نباشم که دیگه فاتحم خوندست). بعدشم عکسها و ام ار ای رو نگاه کرد و دوباره یه معاینه دیگه و بعدشم گفت خب من میتونم 3 و 6 ام شهریور عمل کنم منم خوشحال از اینکه تاریخی رو که همین طوری گفته بودم درست از اب دراومده قبول کردم بعدشم دکتر یه نامه برای بیمارستان محب نوشت که روز بستری  من چهارشنبه 5 شهریوره و یه نامه هم برای یه شرکت وارد کننده پلاتین.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 5:45 عصر | نویسنده : نیلوفر م | نظرات ()

بریس رو باید 23 ساعت در روز می پوشیدم و فقط زمان حمام رفتن یا ورزش کردن میتونستم بازش کنم.

ورزشی هم که دکتر به من گفته بود انجام بدم به قول دکتر هواپیما بود  به این صورت که پاها به عرض شانه باز بعد دو دست رو  کشیده و از هم بازمیکردم بعداز کمر به سمت چپ و راست خم میشدم . تعداد خاصی تعیین نکرده بود و فقط گفتند که هرچه بیشتر بهتره.

البته بریس پوشیدن من یکم نامنظم بود. برای بعضی از کلاسها اصلا نمی پوشیدم چون وضعیت صندلی های  این کلاسها افتضاح بود و اذیتم میکرد گریه‌آورالبته از حق نگذریم دوستای خوبم زمانهایی که بریس رو پوشیده بودم واقعا به من کمک میکردند. سر اولین امتحان میان ترم که پوشیدمش گردن درد گرفتم چون نمیتونستم روی برگه خم بشم گیج شدمو بعد اون دیگه واسه هیچ امتحانی نپوشیدمش. اگر هم وسیله ایم میفتاد زمین دیگه باید از خیرش میگذشتم چون اوردنش سخت بود . مراقب های دانشگاه هم که میدونید چه جوریند سرت هم بگیری بالا سقفو نگاه کنی از جلسه اخراجت میکنند مدرک داشتن

زمان خواب هم خیلی اذیت میکرد مخصوصا وقتی میخواستم به پهلو بخوابم.

کفش و جوراب پوشیدن هم که واقعا سخت بود و گاهی وقتها واقعا به کمک بقیه نیاز داشتم.

اگر اشتباه بسته میشد به قدری درد میگرفت که عصبی میشدم .

خیلی وقتها حتی نشستن رو هم سخت میکرد البته شاید هم به خاطر صندلی های خیلی استاندارد !!!!! دانشگاه بوده.مشکوکم

امتحان های ترم هم که شروع شد به خاطر اینکه بهم فشار میاورد نمی پوشیدمش بعد از امتحان ها هم که سرد شدم و دیگه خیلی خیلی کم می بستمش.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 5:43 عصر | نویسنده : نیلوفر م | نظرات ()

بعد از دیدن عکس و حرفهای خانم دکتر، توی نت دنبال فوق تخصص خوب در تهران گشتیم و دکتر س. رو پیدا کردیم . از بیمارستانی که توش کار میکرد وقت گرفتیم البته بیمارستان شیوه ی ویزیتش این بود که مثلا روز دوشنبه که دکتر میومد میرفتیم بیمارستان و نوبت میگرفتیم و تلفنی نوبت نمیدادند.

وقتی رفتیم برای ویزیت رفتار دکتر یکم برامون عجیب و خنده دار بود تشخیص این بود که با توجه به 45 درجه بودن انحراف باید عمل کنیم اما به اصرار پدر و مادر تا زمان عمل برای من بریس نوشت که بپوشم گرچه خودشم معتقد بود که فایده ای نداره . خود دکتر هم شرکتی رو که بریس رو درست میکرد رو بهمون معرفی کرد.

پروسه ی قالب گیری بریس خیلی وقت گیر و روی اعصابه چون کل سر تا کمر رو گچ میگیرند.

 بعد از پروسه ی طولانی قالب گیری و مومیایی کردن من  بالاخره بریس من بعد از تعطیلات عید به دستم رسید و پوشیدمش .

پ.ن : به دلیل اینکه نظر شخصی من در باره ی دکتر در این وبلاگ نوشته شده از آوردن نام کامل ایشان خودداری کردم.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 1:14 عصر | نویسنده : نیلوفر م | نظرات ()

 

 همیشه وقتی برای مدت طولانی درس میخوندم کمرم خیلی درد میگرفت ولی اطرافیانم فکر میکردند طبیعیه و من دارم بزرگش میکنم.

راستش اولش منم مثل خیلی های دیگه اصلا اطلاعی از این بیماری نداشتم تا اینکه سال 90 ویژه نامه مجله همشهری داستان رو خوندم توی بخش روایتش داستانی بود  از شخصی که این بیماری  و و البته مشکلاتش رو داشته.( توی پست های بعدی حتما داستانشو میزارم)

بعد از خوندن اون داستان به خودم شک کردم و رفتم و توی ایینه خوب خودمو نگاه کردم و فهمیدم بله منم یه اسکولیزیم. ولی اون موقع آنچنان هم مطمئن نبودم بخاطر همین تصمیم گرفتم بعد از کنکورم یعنی تابستان همون سال برم پیش دکتر به خانوادم هم اطلاع دادم ولی وقتی تابستون شد کلا از یاد هممون رفت بعدش هم  دوباره داشتم کنکور میدادم تا اینکه حدودا یه سال بعدش وقتی دانشجوی ترم دوم بودم دوباره اون جلد از همشهری داستان رو زیر کتابهای دانشگاهیم دیدم و دوباره به فکر اسکولیز افتادمولی این دفعه پیگیر شدم و یه نوبت ازپزشک ارتوپد شهر محل اقامت اون موقعم یعنی کرمانشاه گرفتم . دکتر به من گفت که به حالت رکوع بایستم و یه سری معاینات کرد و گفت تشخیص درست بوده و من اسکولیز دارم بعدشم یه سری عکس رادیوگرافی نوشت و آب پاکی رو ریخت رو دستمون که توی این شهر دکتری که بتونه عمل کنه وجود نداره باید تهران برید . ما هم بعد از اینکه عکس رادیوگرافی رو دیدیم ترسیدیم.

ادامه دارد ...






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 1:3 عصر | نویسنده : نیلوفر م |
   1   2   3      >
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.